اون شب وقتي به خونه رسيدم ديدم همسرم مشغول آماده كردن شام است, دستشو گرفتم و گفتم: بايد راجع به يك موضوعي باهات صحبت كنم. اون هم آروم نشست و منتظر شنيدن حرف هاي من شد. دوباره سايه رنجش و غم رو توي چشماش ديدم.
اصلا نمي دونستم چه طوري بايد بهش بگم, انگار دهنم باز نمي شد.
هرطور بود بايد بهش مي گفتم و راجع به چيزي كه ذهنم رو مشغول كرده بود,باهاش صحبت مي كردم. موضوع اصلي اين بود كه من مي خواستم از اون جدا بشم.
تاریخ: سه شنبه 20 دی 1390برچسب:در آغوش گرفتن همسر, در آغوش گرفتن معشوق, در آغوش گرفتن زن, در آغوش گرفتن, آغوش, بغل کردن,
ارسال توسط nazanin
آخرین مطالب